احساسی

مطالب جالب وخواندنی،احساسی و...

احساسی

مطالب جالب وخواندنی،احساسی و...

آسمون

آهااااااااااای آسمون...


امشب میخوام باتو حرف بزنم،کلی حرف دارم که اگه این


 بغضه لعنتی بزاره باهم میحرفیم ،خوش بحالت!!!!!


خب میدونی چه زمانی قراره گریه کنی،چه زمانی اشکت 


 بند میاد ،ولی منه بیچاره...اصلا ناشکری نکنیااااااا


حکم تو بهتر از منه،نمیدونم گناهت چیه که این همه گریه


میکنی،میدونی چرا گفتم گناهت؟؟؟!!!


چون حس میکنم خدا برای گناهی محکوم میکنه به گریه!


نمیدونم گناهه خودمم چیه که محکوم شدم به گریه،


ولی بااین تفاوت که گریه ی من همیشگیه...هرلحظه


صورتم غرقه اشک میشه،خوشبحالت تو میدونی کی 


قراره بباری ولی من....جایی که نمیدونم،جایی که انتظار


ندارم،جایی که غرقه شادیم یهو گریه دامن مو میگیره،


تاحالا خیلی باریدم حتی خیلی بیشترازتو ولی انگار خدا 


نمیخواد از این اشکا کم کنه.


میگن خدا اون بنده شو که خیلی دوست داره بیشتر عذاب


میده،ولی من که بنده ی دوست داشتنیش نیستم!!!


پس چرا منو اینقدر عذاب میده؟؟؟منکه امیدم به خودشه


تو رو نمیدونم،شاید یه روزی دیگه گریه نکنم،تو چی باور


میکنی یه روز دیگه اصلا گریه نکنی؟؟؟میدونم حتما جوابت


نفیه!ولی من به اون خدا باور دارم.


میدونی چیه گریه تو برا ما آدما مهمه،ارزش داره،شاید بخاطرهمین


با اشکات کنار میای،ولی من چی اشکای من به کی چه فایده ای داره


کاش الان زبون داشتی،کاااااش بهم میگفتی که چطور با اشکات 


کنار میای؟منکه دیگه کم میارم،کم کم دارم ازبین میرم،تابحال


هرچقدرهم سختی کشیده بودم این حالو نداشتم،باز اشکامو 


پاک میکردم و میگفتم من ادامه میدم میجنگم،نمیدونستم میخوام


با کی بجنگم،شاید خودم،شاید خدا،شاید دنیا...آره آره میخواستم


بااین دنیای پست و لعنتی بجنگم،خلاصه میتونستم ازجام بلند شم 


و بجنگم،ولی حالا نمیتونم،به انتهای بودنم رسیده ام،خیلی خوب


ذره ذره ازبین رفتنمو حس میکنم،روز به روز بدتر میشم،رسپینا 


دیگه رسپینای سابق نیست،نمیتونه!!!!


خیلی سخته آسمون خیییییییلی سخته،خیلی خستم آسمون


حتی نمیتونی تصورکنی.خیلی درد داره آره خیلی درد داره،ولی


خداروشکر بین این همه اشک دلمون به یه چیز گرمه،میدونی


که چیو میگم ماهمونو میگم،تو دلت به ماهت گرمه و من دلم 


به ماهم گرمه،به♥رضام♥گرمه!


بینه اون همه اشکا بااون روحه خسته،فقط اون میتونه منو آروم


کنه،از خستگیم کم کنه،ولی اونم داره عذاب میکشه ازمنم بیشتر.


خیلی سخته مرد باشی و گریه کنی،خیلی درد داره،اونم اشک


میریزه،آسمون دلم برا ماهم تنگ شده،میخوام کنارش به آرامش


برسم،ولی حیف نمیتونم پیشش باشم،ناسلامتی مانامزدیم


ولی بازهم ازهم دوریم؛راستی حاله ماهه تو چطوره؟


اونم با اشکات اشک میریزه،بخاطر دردات ناراحت میشه،


مثله ماهه من مرام داره،معرفت داره؟!؟!؟ماه من که 


یکی یدونست.ماهه توهم صددرصد برات مهمه،مهمترازهمه


کاش ماهم ناراحت نبود.میدونی که چقدر سخت میشه


تحمل ناراحتیه همه کست،راستی آسمون خدا اونجا به 


هردومون رحم کرده که اینارو بهمون داده تااز دردامون کم


کنن،پس باااااید قدرشونو بدونیم.


آسمون حالم بده،انگار به بن بست رسیدم،انگاری ته خطم،


موندم با یه عالمه چرااااااا


چرا خوشی به ما نیومده،چرا نمیتونم پیشه ماهم باشم،


چرا بجای خنده با گریه باهم ازدواج کردیم،چرا مثله


همه نمیتونم با ماهم خوش باشم،بگردم،بخندم،چرا؟؟؟


شاید چون من آسمونم اون ماه که مثله بقیه نیستیم،


ولی اگه نظرمو بخوای ترجیح میدم مثله همه باشم!!!