مهربانی را اگر قسمت کنیم من یقین دارم به ماهم می رسد،
آدمی گر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد.
کفش کودکی را دریا برد کودک روی ماسه ها نوشت:دریای دزد!
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت روی ساحل نوشت:دریای سخاوتمند!
جوانی غرق شد،مادرش نوشت:دریای قاتل!
پیرمردی مرواریدی صید کرد،نوشت:دریای بخشنده!
موجی آمد و نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت:
«به قضاوت دیگران اعتنا نکن،اگر می خواهی دریا باشی»